دستنوشته شماره 667
فقط تورو دارم
اونارو دوست ندارم
اونایی که قلبم رو مشکنن
اونایی که حواسشون به اینه که تو یه لحظه چه حسی بهشون دست میده و تو لحظه بعد همون حس میپره
خدایا کمی مراقبم باش
زیاد سخت نیست
برای تو سخت نیست
فقط تورو دارم
اونارو دوست ندارم
اونایی که قلبم رو مشکنن
اونایی که حواسشون به اینه که تو یه لحظه چه حسی بهشون دست میده و تو لحظه بعد همون حس میپره
خدایا کمی مراقبم باش
زیاد سخت نیست
برای تو سخت نیست
حالا تو میمانی و دلبستگی هایت
پشیمان نشو
که جایگاهت از خوکچه ی خسته ای که زهرا صدایش را دراورد هم پایین تراست پیش چشمانم
پشیمان نشو که دلم برای دلت نمیسوزد
به قول مادر
من مسیح نیستم که ببخشم
تو را نمیبخشم
فقط کمی دروغ باعث اعتمادت شد
پته ات را روی آب ریختی
دلم برایت سوخت
نامردی ات ریشه ات را خواهد سوزاند
ارزش یک لحظه فکر کردن را هم نداری
خوش باش به هرزگی هایت
یک بوسه پر از خواستن
روح در من مرده
آخرین لحظه لبخند چه کم رنگ شده
راه ما، مسئله این است که همراهی نیست
عاطفه مرده و احساس پر از ننگ شده
لحظه ای از گذر کوچه وجدان گذریم
ای دریغ عرصه به چشمان جهان تنگ شده
رسم و آیین بر این است که تنها باشیم
هر که سر پیچد ازین وادیه دل سنگ شده
گم شدم در همهمه دلبرکانی که به چشمت آمدند و نیامدم