دستنوشته شماره 667

خدایا بغلم میکنی ؟

فقط تورو دارم

اونارو دوست ندارم

اونایی که قلبم رو مشکنن

اونایی که حواسشون به اینه که تو یه لحظه چه حسی بهشون دست میده و تو لحظه بعد همون حس میپره

خدایا کمی مراقبم باش

زیاد سخت نیست

برای تو سخت نیست

دستنوشته شماره 666

با آخرین قطره اشک افتادی

حالا تو میمانی و دلبستگی هایت

پشیمان نشو

که جایگاهت از خوکچه ی خسته ای که زهرا صدایش را دراورد هم پایین تراست پیش چشمانم

پشیمان نشو که دلم برای دلت نمیسوزد

به قول مادر

من مسیح نیستم که ببخشم

تو را نمیبخشم

دستنوشته شماره 665

کمی سیاست به خرج دادم

فقط کمی دروغ باعث اعتمادت شد

پته ات  را روی آب ریختی

دلم برایت سوخت

نامردی ات ریشه ات را خواهد سوزاند

ارزش یک لحظه فکر کردن را هم نداری

خوش باش به هرزگی هایت

دستنوشته شماره 664

دل یک بوسه بی زحمت میخواهد

یک بوسه پر از خواستن

دستنوشته شماره 663

این دست نوشته تو خالی است چرا که دلم از همه چیز  خالی است.

روح در من مرده

 

دستنوشته شماره 662

بانگ آمد نفسی تازه کنید جنگ شده

آخرین لحظه لبخند چه کم رنگ شده

راه ما، مسئله این است که همراهی نیست

عاطفه مرده و احساس پر از ننگ شده

لحظه ای از گذر کوچه وجدان گذریم

ای دریغ عرصه به چشمان جهان تنگ شده

رسم و آیین بر این است که تنها باشیم

هر که سر پیچد ازین وادیه دل سنگ شده

دستنوشته شماره 661

راه را بلد نبودم

گم شدم در همهمه دلبرکانی که به چشمت آمدند و نیامدم