دستنوشته شماره 759 - "خاطره بارانی من چشم های توست"

خاطره بارانی من چشم های توست

پشت حصار مه گرفته شیشه های پنجره ای که وهم تو را داشت ...

تنها وهم تو را ....

 

" این رو قالب یه اس ام اس فرستادم، برای شاید بهترین دوستم "

دستنوشته شماره 758  - لالایی

لا لا لالا ، گل پونه،

اره دل بستن آسونه

بخواب جونم خدا اینجاست

کسی تنها نمیمونه


"خوابش برده بود. خوب بخوابی"

دستنوشته شماره  757 - ** - "قطعا مسافری"

کفش هایت روی هم افتاده

قطعا مسافری

دستنوشته شماره   755 - *** - "هیچوقت نمیگویم نرو "

هیچوقت نمیگویم نرو

من به این واژه ی پر از تردید مشکوکم

افعال منفی در روح رسوخ میکنند

و تو را دچار دلواپسی میکنند

و عطشی در وجودت می اندازند از نرفتن

که باعثش را التماس میدانی ...

من به این واژه های غریب مشکوکم

 

بغض را در گلو قورت میدهم

سلام را حریصانه میخورم

سکوت را چنگ میزنم

و به دیوار تکیه میدهم !

 

تو رفتن را منصفانه انتخاب کن ... !

چرا که بی اجبار...، بودنت را میخواهم

بی دغدغه ی اینکه، روزی دوباره بین دوراهیه وحشت و عشق لنگ بزنی

دستنوشته شماره 754 - ** - "به ماندن قانع نیستی "

سمفونیه نخواستنت در گوشم زمزمه وار دیوانه ام میکند

و اشک های فواره زده ام ، رفتنت را دشوار نمیکند

و میروی مثل جویباری که راهش را باز میکند

تردید نمیکنی که شاید این برکه ماوایت باشد

به ماندن قانع نیستی

 دریا را میخواهی ...

و یک آغوش دست نیافتنی

بکر  ... بکر ...

 

دستنوشته شماره 753 - ** - "و بر قلبم نسوزان دل "

پُرم از حس تنهایی

و یک آغوش از بغضی که چشمت در وجودم دفن میکرد

پُرم از حس ناکامی و

دریایی که دنیا را درونش غرق میکرد

پُرم از لحظه هایی که دو دستت دستهایم را رها کرده

و پنداری که بر بادست تمام تاروپودش ، برگریزانش

و از دست همان پیغام و پسغام ها ، کمی خسته شدم اینبار

و از عرفان پاکی ها کمی دلگیر !

دروغ دیدگانت را نمیخواهم

تمام واژگان نیک را از خاطرم بردار

تمام هست هایم را بکُش اینبار

و بر قلبم نسوزان دل

بسوزانم ، ولی دیگر برای دلخوشی هایم نگاه پر گدازت را نکن معطوف

رهایم کن

نخواهم خواست بودن را،  در این گرداب بی حاصل