سمفونیه نخواستنت در گوشم زمزمه وار دیوانه ام میکند

و اشک های فواره زده ام ، رفتنت را دشوار نمیکند

و میروی مثل جویباری که راهش را باز میکند

تردید نمیکنی که شاید این برکه ماوایت باشد

به ماندن قانع نیستی

 دریا را میخواهی ...

و یک آغوش دست نیافتنی

بکر  ... بکر ...