دستنوشته شماره 1093
غربت شبیه کلاغی که بال های بزرگی دارد
بال هایش را پهن کرده روی دنیایم
و من دلم تنگ تنگ تنگ است
انگار نفس ندارد
هی نفس می کشم، نفس می کشم و نفس های عمیق و پی در پی
که به دلم نمی رسند
هوا به دلم نمی رسد
دلم در حال مردن است
و چیزی شبیه حس غربت دلم را از من می گیرد
یک دل معمولی که اگر چند وقتی نباشد هیچکس نمی فهمد
(دلی شبیه به مرد قصه ی عمو قرمزی (رادیو قرمز))
+ نوشته شده در ۱۳۹۷/۰۵/۰۸ ساعت 13:24 توسط دخترک
|
