دستنوشته شماره 191
بارو بندیلم را بر دوش گرفته ام
دارم از این شهر میروم
و احساس میکنم این بهترین تصمیم بوده است
هیچکس نمیداند آدم های این شهر چقدر منزجر کننده هستند
و از بعضی هایشان حالت تهوع میگیرم
و هیچکس نمیداند آسمان هنوز هم آبی نیست
کاش باران کمی بی قرار مردمی میشد که سختتند و بالهوس
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۷/۰۱ ساعت 23:34 توسط دخترک
|
